منشاء قول به تحریف


 






 
منشا قول به تحریف، روایاتی است كه در كتب حدیثی اهل سنت و شیعه آمده است، ظاهر آن روایات، به تحریف كتاب دلالت دارد و همواره علما و محققان شیعه و سنی در صدد چاره جویی این گونه روایات بوده اند این روایات یا سندهای ضعیف و فاقد اعتبار دارند یا دلالت های نارسا و قابل تاویل در كتب اصولی وكلامی این روایات به طور كلی مردود شناخته شده است علامه شیخ محمد جواد بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاالرحمان» می گوید:
«در جمله روایاتی كه حاجی نوری در این باره آورده است، روایاتی وجود داردكه هرگز احتمال صدق آن ها نمی رود برخی از نظر مفهوم اختلاف بسیار دارند و به تنافی و تعارض منتهی می گردند به علاوه سند بیش تر این روایات به كسانی بازمی گردد كه علما آنان را به ضعف گفتار، فساد مذهب و جفا در روایت وصف كرده اند و یا برخی از آن ها به دروغ گویی و دروغ پردازی شهرت دارند كه هرگز روایت از آنان جایز نیست گروهی حتی درباره ائمه حالت توقف داشته و با آنان دشمنی می كردند این اوصاف خود كافی است كه روایت این افراد قابل اعتماد نباشد».[1]
این جانب با بررسی تمام این روایات، چه منقول از اهل سنت و چه منقول ازشیعه، چنین یافتم كه این قبیل روایات كه مایه طعن بر شریعت است، غالبا مجعول و به دست دشمنان دین ساخته و پرداخته شده است یا آن كه قابل تاویل به وجوه دیگر است و ربطی به مساله تحریف ندارد در این جا لازم است به برخی از این روایات اشاره شود.

روایات اهل سنت
 

در میان اهل سنت گروهی صرفا به جمع حدیث می پرداختند و كمتر به جنبه محتوا اهمیت می دادند، یعنی آن چه در نظر این گروه اهمیت داشت جمع آوری گفتار سابقین بود و تمام ارزش را در كمیت و حجم به دست آمده در این راه می دانستند لذا بیش تر كوشش داشتند تا مقدار احادیث به دست آمده آنان، بدون توجه به محتوا، بیش تر باشد ازاین رو در میان احادیث گرد آمده ایشان، صحیح وسقیم خلط شده است و احیانا مطالب بیهوده بسیاری به چشم می خورد این گروه درگذشته به نام «حشویه» خوانده می شدند و امروزه به نام «سلفیون» [2] معروفند چنان كه در میان شیعه گروه مشابهی وجود داشته و دارد كه به نام «اخباریون» شناخته شده اند بیش تر و شاید تمام روایات تحریف، به دست این گروه جمع، تدوین، ثبت و ضبط شده است و نباید كار این دو گروه را به حساب محققان واهل نظر از اهل سنت و شیعه گذاشت اكنون برخی ازاین روایات را در ذیل می آوریم:
1. آیه رجم: در قرآن، حكم به رجم نیامده است فقط به جلد (تازیانه زدن زانی وزانیه) اشاره شده است، بنابراین رجم زانی و زانیه در شرایط خاصی[3] درسنت وارد شده و مورد اجماع امت است، ولی عمربن الخطاب گمان می كرد كه درقرآن آیه رجم وجود داشته و این آیه موقع جمع آوری قرآن از قلم افتاده است، لذاهم واره می كوشید درج آن را به صحابه بپذیراند به طوری كه قبلا ذكر شد هنگام جمع قرآن به وسیله زید بن ثابت، عمر خواست نظر خود را به جمع بقبولاند وعبارت «الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما البته نكالا من اللّه واللّه عزیز حكیم، پیرمرد و پیرزنی اگر زنا كردند آنان را سنگ سار كنید عقوبتی است از جانب خدا وخدا عزیز و حكیم است» را به عنوان آیه در قرآن قرار دهد به طور معمول از وی شاهد طلبیدند او نتوانست شاهد بیاورد، لذا پذیرفته نشد، ولی عمر پیوسته در این اندیشه بود كه بر مردم عرضه كند و به گمان خود حجت را بر مردم تمام كند درآخرین روزهای حیات خود، بالای منبر تاكید نمود: «ای مردم! مبادا روز قیامت بگویید عمر به ما نگفت خدایا شاهد باش كه گفتم و عرضه كردم ولی كسی آن را نپذیرفت».[4]
ظاهرا، عمر حدیثی را با آیه قرآن اشتباه گرفته است، زیرا زید بن ثابت می گویدشنیدم كه پیامبر(ص) فرمود: «شیخ و شیخه اگر زنا كردند آنان را سنگ ساركنید» ممكن است عمر نیز آن را از پیامبر شنیده است و گمان كرده آیه قرآنی است كه پیامبر تلاوت می فرماید.
2. آیه رغبت: عمر، گمان داشت كه در قرآن آیه ای با این نام وجود داشته و ساقط شده است او می گفت یكی از آیاتی كه در قرآن می خواندیم این آیه بود: «ان لاترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم» [5] محتمل است عبارت مذكور حدیثی بوده باشد كه از پیامبر شنیده شده اما او گمان برده كه آیه قرآنی است كه تلاوت می گردد.
3. آیه جهاد: عمر هم چنین گمان می برد كه این عبارت آیه قرآنی بوده واز قرآن ساقط شده است: «ان جاهدوا كما جاهدتم اول مره».[6]
4. آیه فراش: طبق گمان عمر عبارت «الولد للفراش و للعاهر الحجر» [7] ازآیات قرآنی بوده است در حالی كه حدیث متواتری است از پیامبر اكرم (ص) كه فرزند، از آن صاحب فراش (رخت خواب، كنایه از شوهر شرعی) است و عاهر (زانی) را نصیبی نیست.
5. عدد حروف قرآن: عمر را گمان برآن بود كه حروف قرآن 000/027/1 است در صورتی كه عدد موجود بیش از 671/323 نیست از وی روایت شده است: «قرآن دارای هزار هزار حرف و بیست و هفت هزار حرف است هركه قرآن را برای خدا و باصبر و حوصله بخواند، در مقابل هر حرف یك زوجه از حورالعین به اومی دهند» [8] ذهبی گوید: «این خبر باطل را فقط محمدبن عبید نقل كرده است در حالی كه به وی اعتمادی نیست».[9]
6. عبداللّه فرزند عمر چنین می پنداشت كه بسیاری از آیه های قرآن از میان رفته است او چنین می گفت: «كسی از شما نگوید كه تمامی قرآن را فراگرفته ام، از كجامی داند تمامی قرآن كدام است؟ در صورتی كه بسیاری از قرآن از میان رفته است بلكه باید بگوید آن چه هست فرا گرفته ام».[10]
7. برخی گمان می كردند كه در جنگ یمامه (در سال اول خلافت ابوبكر با كشته شدن بسیاری از صحابه، بخشی از قرآن نابود شده است، زیرا عالمان قرآن در این جنگ كشته شدند و پس از آنان كسی ندانست سرنوشت آن مقدار از قرآن كه هم راه آنان بود به كجا انجامید و هرگز كسی آن را در قرآن (مصحف موجود) ننوشت و ثبت ننمود ابن ابی داود این مطلب را از ابن شهاب آورده است.[11]
8. در مصحفی كه عایشه برای خود انتخاب كرده بود، زیادتی بود كه در دیگرمصحف ها وجود نداشت و آن عبارت چنین بود: «ان اللّه و ملائكته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما و علی الذین یصلون الصفوف الاولی» حمیده دختر ابی یونس، خدمت گزار عایشه، می گوید: «البته این تا موقعی بود كه عثمان مصحف ها را تغییر نداده بود».[12]
9. عایشه گمان می كرد در قرآن آیه ای بوده است كه مقدار شیرخوارگی را كه موجب حرمت (رضعات محرمه) می شود تعیین می كرد، ولی موقع اشتغال به دفن پیامبر(ص) گوسفندی وارد اتاق وی شده است و صفحاتی را كه مشتمل بر آیه رضعات بود جویده و خورده است ! آن آیه ابتدا چنین بود: «عشر رضعات یحرمن» ولی بعدا با آیه «خمس رضعات یحرمن» نسخ شد عایشه گوید: «موقع وفات پیامبر(ص) این دو آیه، جز آیات قرآن تلاوت می گردید».[13]
10. ابوموسی اشعری، گمان می برد در قرآن سوره ای وجود داشته معادل سوره برائت و سوره دیگری معادل سوره های «مسبحات»، كه این سوره ها از قرآن ساقطشده و از بین رفته است او می گوید: فعلا یكی از آیات سوره معادل برائت را بیاددارم: «لو كان لابن آدم و ادیان من مال لا بتغی وادیا ثالثا و لا یملا جوف ابن آدم الا التراب» ابو موسی ظاهرا حدیث وارد را با قرآن اشتباه گرفته است و نیز می گوید: ازسوره مفقود شده هم ردیف مسبحات آیه ای را به یاد دارم: «یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهاده فی اعناقكم فتسالون عنها یوم القیامه» [14]، ولی این عبارت ها از احادیث قدسی است كه به گمان ابوموسی از قرآن است.[15]
11. به صحابی جلیل ابی بن كعب نسبت داده اند كه گفته است: «سوره احزاب كه فعلا دارای 73 آیه است، معادل سوره بقره بوده و حدود 286 آیه داشت» این گفتاررا به عایشه نیز نسبت داده اند كه شاید غرض او تحریك مردم علیه عثمان بود.[16]
12. مالك بن انس گمان می كرد كه بیش از یك چهام از سوره برائت باقی نمانده است او می گوید: «این سوره هم آورد سوره بقره بوده و از اول آن، مقدار زیادی افتاده است و بسم اللّه الرحمان الرحیم نیز جز آیات ساقط شده است» در این زمینه روایات بسیاری آورده اند كه همگی ناتوانی ذهن ناقل را می رساند.[17]

فاجعه كتاب الفرقان
 

متاسفانه مشكلی كه این گونه روایات به بار آورده این است كه عده ای آنان را باورداشته و ترتیب اثر داده اند آنان معتقد شده اند كه بعد از رحلت پیامبر تا موقع خلافت عثمان كه یك سان كردن مصاحف انجام گرفت، آیه ها و سوره هایی از قرآن كم یا برآن افزوده شده است و این همان تحریف در قرآن است كه ضرورت دینی برخلاف آن حكم می كند.
یكی از كسانی كه تحت تاثیر این گونه باورهای ناروا قرار گرفته محیی الدین ابن عربی (متوفای 638)، صاحب كتاب «فتوحات مكیه» است او بر این باوربوده كه قرآن دست خوش تحریف گردیده، چیزهایی از آن كم شده است گوید: «اگر نبود افراد ضعیف دل كه زود می لغزند و اعتقادشان متزلزل می شود و حكمت چنین كاری را مجاز نمی شمرد هر آینه روشن می كردم تمامی آن چه را كه از مصحف عثمان ساقط شده است».[18]
ولی از همه ناگوارتر، كتابی است به نام «الفرقان» كه در عصر اخیر، به دست نویسنده مصری، محمد محمد عبداللطیف معروف به ابن الخطیب، از علمای معروف مصر، نوشته شده است در این كتاب این باروهای نادرست جمع آوری شده و برآن ها صحه گذاشته شده است و به صرف این كه در صحاح سته آمده، صحیح دانسته شده است این كتاب در مصر، غوغایی برپا كرد و مردم علیه آن شوریدند تاآن كه دانش گاه الازهر از دولت تقاضای مصادره كتاب را كرد و نسخه های پخش نشده مصادره شد، ولی در همان مدت كوتاه، كتاب اثر سؤ خود را گذاشت و درجهان منتشر شد، نسخه هایی از آن كتاب در قم فعلا موجود است و اخیرا در تیراژی بالا در لبنان چاپ و منتشر گردید!.
نويسنده اين كتاب معتقد است علاوه بر تغييرات و تحريفاتي كه پيش از عثمان در قرآن رخ داده است پس از آن نيز، به دست حجاج در دوازده جاي قرآن تغييرات اساسي رخ داد و بر خلاف آن چه در زمان عثمان بوده، ثبت شده است مثلامي گويد: در قصه نوح در سوره شعرا «من المخرجين» [19] بود، و در قصه لوط «من المرجومين» [20] ولي حجاج آن را تغيير داد و «من المرجومين» را در قصه نوح آورد و «من المخرجين» را در قصه لوط كه اكنون بر همين منوال است.[21]

روايات اماميه
 

نخستين كسي كه در اين زمينه كتاب نوشت و مساله تحريف را مطرح نمود، سيدنعمت اللّه جزايري (متوفاي 1112) بود كه در كتاب «منبع الحياة» (چاپ بغداد وبيروت) اين مساله را مورد بحث قرار داد و با دلايل چندي در صدد اثبات تحريف قرآن برآمد، سپس (بعد از گذشت بيش از 200 سال) حاجي نوري (متوفاي 1320)كتاب «فصل الخطاب» را نوشت و مجموعه رواياتي را در اين زمينه عرضه داشت كه اساسا فاقد اعتبار و بيش تر فاقد دلالت بر مقصود ايشان است ذيلا نمونه هاي برجسته اي از آن ها را مي آوريم:
سيد جزايري در اين زمينه مي گويد: «روايات مستفيضه بلكه متواتره[22] دلالت دارند كه قرآن دست خوش تحريف گرديده» اولين و عمده ترين روايتي را كه مورد استناد قرار مي دهد، روايت فاقد سندي است كه از كتاب مجهول الحال «احتجاج» نقل مي كند كه از اميرمؤمنان (ع) پرسيده شد كه تناسب ميان صدر و ذيل اين آيه چيست «و ان خفتم ان لا تقسطوا في اليتامي فانكحوا ما طاب لكم من النسا مثني وثلاث و رباع[23]، و اگر در اجراي عدالت درباره اموال يتيمان (كه نزد شما سپرده شده) بيمناكيد، پس هرچه از زنان كه شما را پسند افتاد، دو يا سه يا چهار به هم سري اختيار كنيد» آن گاه حضرت فرموده باشند كه بيش از يك سوم قرآن از اين آيه افتاده است [24] و رواياتي از اين قبيل كه در ذيل استدلالات حاجي نوري مي آوريم.
اكنون به بررسي اين روايت كه عمده شاهد سيد و ديگران (كساني كه بي انديشه قايل به تحريف شده اند) است مي پردازيم، تا ارزش اين گونه روايات روشن شود:
اولا: كتاب احتجاج منسوب به طبرسي، به طور كلي روايات آن فاقد سند است.
ثانيا: مؤلف اين كتاب تا كنون مجهول الهويه و ناشناخته است و مشخص نيست كدام طبرسي، زيرا طبرسي معرب «تفرشي» كسي است كه از اهل تفرش باشداكنون كدام يك از تفرشيان اين كتاب را نوشته معلوم نيست برخي گمان برده اند كه صاحب «مجمع البيان» يا فرزند يا نوه او است ولي مگر مي شود منسوب بودن به يك شهرستان، كه افراد آن از شمارش بيرون است، موجب شود تا آنان را يكي بدانيم!.
ثالثا: متن روايت مشوش و قابل پذيرش نيست، زيرا اسقاط بيش از يك سوم قرآن يعني بيش از دو هزار آيه[25] از وسط يك آيه را افاده مي كند! چگونه ممكن است تصور كنيم كه دو هزار آيه در متن يك آيه جاي داشته است ؟!.
رابعا: تناسب ميان صدر و ذيل آيه ـ با مراجعه به شان نزول و اقوال مفسرين ـ روشن است، زيرا مسلمانان در صدر اسلام كه هم واره در جنگ با كفار ومشركين بودند و سربازان شهيد كه بيش تر جوان بودند، از خود فرزندان خردسال واموالي باقي مي گذارند، هم چنين هم سران بيوه و جوان از آنان باقي مي ماند پيامبراكرم (ص) سرپرستي ايتام و اموال آنان را به افراد متعهد واگذار مي كرد، اينان بيم آن داشتند كه مبادا تصرف ناروايي در آن اموال بشود و درباره رعايت حال ايتام كوتاه آيند لذا يكي از راه هاي چاره سازي ازدواج با هم سران شهيدان بود، كه در آن صورت، اموال بازمانده حالت اشتراك در مصرف پيدا كرده و رضايت صاحبان مال، خود به خود جلب مي گرديد يكي از اسباب جواز تعدد زوجات همين امر است كه يك ضرورت و چاره جويي اجتماعي است هم فرزندان خردسال شهيدان تحت حمايت و عنايت بيش تري قرار مي گيرند و هم شبهه تصرف در اموال ايتام مرتفع مي شود علاوه كه جلوي فسادهايي كه ممكن است از بي شوهر ماندن بيوه هاي جوان پيش آيد گرفته مي شود.
البته اين ها مسايلي است كه قايلين به تحريف درك نكرده و چشم بسته به هرخار و خسكي چنگ زده اند.
حاجي نوري، براي آن كه ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني (متوفاي 328) رااز قايلين به تحريف معرفي كند، روايات وارده در كتاب شريف كافي را يادآور مي شود و براي نمونه يكي از ابواب اصول كافي را ارائه مي دهد تا ثابت كند مرحوم كليني قايل به تحريف قرآن است و اختصاص يك باب از كتاب به اين امر را دليل برمدعاي خود گرفته است[26] ما اكنون آن باب را با تمام رواياتش ـ كه شش روايت است ـ مي آوريم تا صحت و سقم اين نسبت كاملا روشن شود.
مرحوم كليني آن باب را با اين عنوان مطرح كرده است:
«باب انه لم يجمع القرآن كله الا الائمة (ع) و انهم يعلمون علمه كله، قرآن را كسي جز ائمه (ع) جمع نكرده است و آنانند كه تمامي علوم قرآن را مي دانند».
روشن است كه مقصود، جمع كردن تمامي تفسير و تاويل قرآن است، زيراقسمت دوم عبارت فوق، قسمت اول را توضيح مي دهد: و آنانند كه تمامي علوم قرآن را مي دانند اين همان معناي جمع كردن تمامي قرآن است سپس رواياتي را آورده است كه عبارتند از:
حديث اول: «ما ادعي احد من الناس انه جمع القرآن كله كما انزل الا كذاب و ماجمعه و حفظه كما نزله اللّه تعالي الا علي بن ابي طالب و الائمة من بعده صلوات اللّه عليهم، هركس ادعا كند قرآن را همان گونه كه نازل شده، جمع كرده است دروغ گوست، زيرا كسي جز علي و ائمه پس از وي قرآن را آن گونه كه نازل شده جمع و حفظ نكرده است». مقصود از «همان گونه كه نازل شده» معنا و تفسير صحيح آن است، يعني به همان معني و تفسيري كه خدا خواسته است به علاوه مراد روايت، لفظ و عبارت قرآن نيست، زيرا قرآني كه حضرت علي (ع) گردآورده بود، علاوه بر رعايت ترتيب نزول، در مواردي توضيحاتي داشت و يا شرح برخي از مبهمات و تفسير برخي معضلات و اشاره به مواقع نزول و مناسبات و ديگر شؤون تفسيري را دارا بود كه مصحف موجود، كه به دست ديگر صحابه جمع آوري شد، از آن خالي بود آن مصحف سپس در دست ائمه و اكنون نزد حضرت حجت است و تا كنون كسي بدان دست نيافته است، ازاين رو حضرت صادق (ع) مي فرمايد: «هر كس ادعا كند، قرآن را آن گونه كه نازل شده جمع و ضبط كرده است جز علي و خاندان او، دروغ گفته است» پس اين مطلب با مساله تحريف ارتباطي ندارد.
حديث دوم: «ما يستطيع احد ان يدعي ان عنده جميع القرآن كله ظاهره و باطنه غيرالاوصيا، هيچ كس را ياراي اين سخن نيست كه مدعي شود تمامي قرآن راداراست، ظاهر و باطن آن را، جز اوصيا».
در اين حديث به خوبي روشن است كه مقصود از تمامي قرآن، همان تمامي علم قرآن، علم به ظاهر و علم به باطن است، پس علوم قرآني به طور كلي، چه علوم ظاهري و چه علوم باطني (تفسير و تاويل قرآن) جملگي نزد اوصياي به حق است واين مطلب، هرگز با مساله تحريف اصطلاحي ارتباطي ندارد.
حديث سوم: «اوتينا تفسير القرآن و احكامه، علم تفسير و علم به احكام قرآن، كاملا به ما داده شده است».
حديث چهارم: «اني لاعلم كتاب اللّه من اوله الي آخره، كانه في كفي، به تمامي قرآن آگاهي دارم، از اول تا آخر، گويي در كف دستم قرار دارد».
حديث پنجم: «و عندنا واللّه علم الكتاب كله، به خدا قسم كه علم به تمامي كتاب نزد ماست»، يعني به تمام علوم و معارف قرآني آگاهي داريم.
حديث ششم: در تفسير آيه «و من عنده علم الكتاب» [27] فرمودند: «اياناعني»، يعني آن كس كه علم كتاب را داراست ما هستيم و ما مقصوديم.
به طوري كه ملاحظه مي شود همه احاديثي كه ذكر شد، حكايت از علم و آگاهي به تمامي معارف قرآن دارد و ارتباطي با مساله تحريف قرآن ندارد.
حاجي نوري به پيروي از سيد جزايري دست به نقل رواياتي زده كه عموما ازكتاب هاي فاقد اعتبار نقل شده است آن كتاب ها عبارتند از:
1. رساله اي در محكم و متشابه قرآن، كه تاكنون روشن نشده نويسنده آن كيست.
2. كتاب السقيفة منسوب به سليم بن قيس، كه مورد دست برد قرار گرفته و ازاعتبار ساقط گشته است.
3. كتاب قرائات احمد بن محمد سياري كه خود ضعيف الحال و غير قابل اعتمادشناخته شده است.
4. تفسير ابي الجارود كه از غلات و مورد لعن امام صادق (ع) قرار گرفته است.
5. تفسير منسوب به علي بن ابراهيم قمي كه تاليف او نيست بلكه از ديگران است و مورد دست برد قرار گرفته است.
6. كتاب استغاثة علي بن احمد كوفي كه فاسد المذهب معرفي شده است.
7. كتاب احتجاج طبرسي كه فاقد سند و مؤلف آن مجهول است، چنان كه اشارت رفت.
8. تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) كه نسبت جعلي است و فاقد سنداعتبار است.
9. برخي از تفاسير فاقد سند معتبر كه در نتيجه از حجيت و امكان استناد ساقطشده اند، مانند تفسير عياشي و تفسير فرات بن ابراهيم و تفسير ابوالعباس ماهيار.
10. كتاب «دبستان المذاهب» كه در قرن يازدهم هجري در فاصله (1040 ـ 1065) نوشته شده است نويسنده آن يكي از سران فرقه هاي زرتشتيان مهاجر به هندوستان است به نام «موبد كيخسرو اسفنديار» از فرزندان «آذر كيوان» مؤسس فرقه «كيواني» كه ممزوجي از تعاليم وارده در كتب آسماني است و بر دست همين آذركيوان جمع آوري شده است و در دوران سلطنت اكبرشاه تيموري (963 ـ 1014) مي زيسته است مؤلف مذكور در شهر «پتنه» تولد يافته و يكي از داعيان مذهب پدرش مي باشد و هدفش جمع ميان مذاهب بوده، ازاين رو دست به نوشتن اين كتاب زده و از عقايد و آداب و رسوم مذاهب رايج جستجو كرده ويادداشت نموده است ولي از بي خردي، براي جمع آوري آرا و عقايد مذاهب گوناگون، در ره گذرها و قهوه خانه ها و با تماس با افراد معمولي و ناشناس اين معلومات را به دست آورده است و هيچ كتاب يا منبع اصيل يك مذهب را مستندقرار نداده، اين كاستي و عيب بزرگ با مراجعه به كتاب روشن مي باشد اين كتاب بي مايه براي اولين بار در سال (1789 م) بر دست يك انگليسي به نام «فرنسيس گلادوين» ترجمه و در سال (1809) در «كلكتا» كه زير نفوذ انگلستان بود و با دستورحاكم انگليسي به نام «ويليام بيلي» به چاپ رسيد اين كتاب پر از «لاطائلات» است وعمده استناد حاجي نوري درباره سوره جعلي به نام «ولايت» مي باشد، كه از لحاظمحتوا و ادب و نظم اصلا به لغت عرب شباهت يا تناسبي ندارد چه رسد به قرآن دركتاب «صيانة القرآن من التحريف» رويه ناهنجار آن را نشان داده ايم.[28]
اين ها منابعي است كه حاجي نوري به آن ها استناد كرده و خود مي دانسته است كه قابل استناد نيستند، ولي از باب «الغريق يتشبث بكل حشيش» اين كتب فاقداعتبار را مورد استناد قرار داده است.
رواياتي كه در كتاب «فصل الخطاب» گردآوري كرده، 1122 روايت است كه815 روايت آن از اين كتاب هاي بي ارزش نقل شده است از 307 روايت باقي مانده كه از كتب معتبر نقل شده 107 روايت آن مربوط به باب قرائات است كه برخي ازائمه اطهار، در قرائت به گونه ديگر قرائت كرده اند روشن است كه اختلاف قرائت، بامساله تحريف ارتباطي ندارد، زيرا اختلاف قرائات سبعه يا اربعة عشر هم واره درميان مسلمانان رايج بوده و هيچ كس آن را دليل بر تحريف ندانسته است نمي دانيم چرا حاجي نوري اين اشتباه بزرگ را مرتكب شده است مثلا از مجمع البيان نقل مي كند كه علي (ع) در سوره عاديات، «فوسطن» را با تشديد «سين» خوانده است ودر سوره زلزال «خيرا يره» را با ضم «يا» خوانده است و در سوره ضحي ازپيامبر(ص) نقل شده كه «ما ودعك» را با تخفيف دال خوانده است و در سوره شمس، اهل مدينه و نيز امام صادق (ع) «ولا يخاف عقبيها» را با «يا» قرائت كرده اند ودر سوره فجر، يعقوب و كسائي و سهل «و لا يوثق» را با فتح «ثا» قرائت كرده اند ازاين قبل قرائت ها كه بر فرض ثبوت، امري متعارف بوده و هرگز به عنوان تحريف قرآن تلقي نمي شود و صرفا مبين اجتهاد قرا در چگونگي قرائت قرآن است.
200 روايت باقي مانده كه مورد استناد اهل تحريف قرار گرفته است، غالبا برمساله تحريف دلالت ندارند و درباره مسايل ديگري است مثلا، روايت جابر بن عبداللّه انصاري:
قال رسول اللّه (ص) لعلي بن ابي طالب: «يا علي، الناس خلقوا من شجر شتي وخلقت انا و انت من شجرة واحدة، يقول اللّه تعالي: «و في الا رض قطع متجاورات» حتي بلغ ـ «يسقي بما واحد» [29] حاجي نوري گمان گرده است كه جمله «حتي بلغ» جز آيه بوده و حضرت آن را تلاوت فرموده اند[30] در صورتي كه جمله مذكور، كلام راوي است، يعني تا آن كه رسيد به اين جا ونيز از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: پدرم در نماز پس از پايان سوره توحيد، اين جمله را مي گفت: «كذلك اللّه ربي» و در بعض روايات سه مرتبه مستحب است حاجي نوري گمان كرده است كه جمله مذكور، جز سوره توحيد بوده كه امام در پايان آن رامي گفته است [31] اما رواياتي كه بر حسب ظاهر بر تحريف دلالت دارند ـ گرچه پس از تعمق و دقت نظر، چنين دلالتي براي آن ها نيست ـ به چند دسته تقسيم مي شوند:
1. روايات تفسيري، كه امام (ع) در خلال تلاوت آيه، براي توضيح، مختصرتفسيري فرموده، كه امثال حاجي نوري اين گونه تفسيرهاي ضمن تلاوت را جزقرآن فرض كرده و از آن تحريف فهميده اند[32] براي نمونه دو روايت زير رامي آوريم:
در كافي از امام اميرالمؤمنين (ع) روايتي نقل شده است كه امام اين آيه را تلاوت فرمود: «و اذا تولي سعي في الا رض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل» [33]، سپس افزود: «بظلمه و سؤ سريرته»، يعني سعي در فساد در زمين، بر اثر ظلم و سؤ نيت اوست اين جمله در ذيل آيه به عنوان تفسير است نه جز قرآن.
از امام موسي بن جعفر(ع) روايت شده است كه آيه «اولئك الذين يعلم اللّه ما في قلوبهم فاعرض عنهم» [34] را تلاوت فرمود، سپس افزود: «فقد سبقت عليهم كلمة الشقا» كه اين جمله از حضرت به عنوان شرح و تفسير است كه چرا پيامبر از آنان اعراض كرد.
2. رواياتي كه در آن ها لفظ تحريف به كار رفته كه مقصود تحريف معنوي و تفسيرنارواست، ولي حاجي نوري گمان كرده است كه همان تحريف اصطلاحي لفظي است.[35]
از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است كه فرمود: «يجي يوم القيامة ثلاثة يشكون: المصحف و المسجد والعترة يقول المصحف: يا رب حرفوني و مزقوني و يقول المسجد: يا رب عطلوني و ضيعوني و تقول العترة: يا رب قتلونا و طردونا، روزرستاخيز سه (چيز) شكايت مي كنند: قرآن، مسجد و عترت قرآن مي گويد: پروردگارا! مرا تحريف كردند و پاره پاره نمودند و مسجد مي گويد: پروردگارا! مراتعطيل كردند (به مسجد نيامدند) و (حقم را) ضايع نمودند و عترت مي گويد: پروردگارا! ما را كشتند و (از جاي گاه خود) راندند».
گرچه در برخي نسخه ها به جاي «حرفوني» «حرقوني» آمده ولي به هر حال اگرفرض كنيم حرفوني صحيح است، تحريف در لغت به معناي تفسير منحرف است وهرگز در لغت، تحريف به معناي اصطلاحي نيامده است به علاوه، به قرينه تعطيل مساجد كه در آن معناي حقيقي مقصود نيست، زيرا مساجد به ظاهر آباد است، پس مقصود از تعطيل خالي بودن مسجد از نمازگزاران راستين است، تحريف در قرآن هم تغيير مسير است و تبديل احكام و هرگز دليل بر تحريف لفظي نمي تواند باشد.
3. رواياتي كه گمان برده اند دلالت بر افتادگي برخي آيات دارد:
در كافي از امام صادق (ع) روايت شده است: «ان القرآن الذي جا به جبرائيل الي محمد(ص) سبعة عشر الف آية» ولي در كتاب وافي ـ كه جامع كتب اربعه است بدون ترديد روايت به گونه ديگر از كافي آورده شده است: «سبعة آلاف آية» [36] ـ كه تا حدودي هم آهنگ با واقع است و مرحوم فيض اهل دقت در نقل است و درنسخه هاي كافي كه فعلا در دست است احتمال غل ط مي رود به علاوه كه در سندروايت ترديد است و از اين جهت قابل استناد نيست.[37]
4. روايات مربوط به ظهور حضرت حجت و آوردن قرآن جديد بر خلاف قرآن موجود اين روايات صرفا اختلاف را در ترتيب و برخي اضافات تفسيري دانسته است، نه در اصل نص.
در روايت شيخ مفيد آمده است: عن الباقر(ع) قال: «اذا قام قائم آل محمد(ص)ضرب فساطي ط لمن يعلم الناس القرآن علي ما انزل اللّه، فاصعب ما يكون علي من حفظه اليوم، لانه يخالف فيه التاليف[38]، در موقع ظهور حضرت ولي عصر(عج) قرآن تعليم داده مي شود، كار تعليم مشكل مي شود، زيرا قرآني كه حضرت آورده بر خلاف تاليف و ترتيب مصحف موجود است».
5. رواياتي در رابطه با شان اهل بيت وارد شده است با اين مضمون كه اگر در قرآن درست دقت شود، فضايل اهل بيت روشن مي شود.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «من لم يعرف امرنا من ا لقرآن لم يتنكب الفتن[39]، هركس امر ولايت را از قرآن به دست نياورد، نمي تواند ازفتنه ها در امان باشد».
اهل تحريف گمان كرده اند مقصود آن است كه شؤون ولايت به صراحت در قرآن بوده و اسقاط شده است، در حالي كه مقصود امام (ع) چنين نيست، بلكه تدبر وتعمق در همين قرآن موجود، موجب روشن شدن شؤون ولايت مي شود مثلا دقت در آيات اولي الامر و ذوي القربي و غيره، با ديد انصاف، مقام شامخ ولايت را روشن مي سازد، گرچه مخالفين توجهي ندارند يا نمي خواهند داشته باشند.
در اين جا چند نمونه از مواردي را كه خواسته اند فضيلتي از فضايل اهل بيت راكه در قرآن آمده است ناديده بگيرند، مي آوريم تا روشن شود كه منظور از اين دسته روايات نه تحريف قرآن بلكه دگرگوني در تفسير و تحريف معنوي آياتي است كه دال بر فضيلت اهل بيت است:
قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة في القربي[40]، بگو به ازاي آن (رسالتم) پاداشي ازشما خواستار نيستيم مگر دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم)...».
محمد بن جرير طبري در تفسير اين آيه-كه از بارزترين آيات در شرف اهل بيت عليهم السلام است، زيرا مودت آنان اجر رسالت قرار گرفته است، سعي كرده است تا پوششي روي اين فضيلت بيفكند.او مي گويد: «اين آيه خطاب به قريش است تاخويشاوندي خود را با پيامبر به ياد آوردند، از ايشان حمايت كنند و از شر دشمنان محفوظش بدارند، يعني پيامبر از قريش به دليل خويشاوندي درخواست مودت ودوستي كرد گرچه به او ايمان نياورده اند».طبري در ادامه مي گويد: «پيامبر را درتمامي قريش قرابتي بود و چون او را تكذيب كرده، با وي بيعت ننمودند، به آنان گفت: اي قوم، اگر از بيعت با من امتناع ورزيديد، لا اقل خويشاوندي خود را با من مراعات كنيد، مبادا اعراب ديگر از من حمايت كنند و شما نكرده باشيد».آن گاه سه وجه ديگر بيان داشته است:
سپس براي ترجيح وجه اختياري خود بر اين سه وجه مي گويد: «دليل بر صحت اختيار راي سابق، موضع «في »در آيه است «المودة في القربي »، زيرا اگر وجه اول از وجوه سه گانه مراد بود، بايد بدون «في » آورده شود «مودة القربي » و اگر وجه دوم بود بايد «المودة بالقربي »گفته شود و اگر وجه سوم بود بايد«مودة ذي القربي »گفته شود».[41]
اين تفسير و موضع گيري دور از واقعيت است، زيرا چگونه ممكن است پيامبر ازقوم مشرك و معاند خود طلب ياري كند و آن را اجر رسالت خود-كه نپذيرفته اند بيان كند؟ سخني بسيار عجيب است!آنان رسالت او را قبول ندارند و او را تكذيب نموده اند، آن گاه پيامبر به آنان مي گويد: «اجر رسالت مرا در خويشاوندي خود نگاه داريد و از من حمايت كنيد».پيامبر صلي الله عليه و آله مي داند كه سر سخت ترين دشمنان وي ازميان همان قريش بوده و هرگز عقل و حكمت او اجازه نمي دهد كه در برابر دشمن، سر خم كند و از آنان حمايت بخواهد.
زمخشري استاد ادب عربي مي گويد: «منظور از(في القربي)اين است كه اقربين و اهل بيت پيامبر را در جاي گاه مودت و محبت خود قرار دهيد و آنان را دوست بداريد، زيرا آنان در جاي گاه محبت و مودت من هستند».[42]
ابن مخلوف ثعالبي در آيه ولايت: انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون[43]، سرپرست و ولي شما، تنها خداست وپيامبر او و آنان كه ايمان آورده اند، همان كساني كه نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند»كه درباره خاتم بخشي مولا امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است وفضيلتي والا به شمار مي آيد، خواسته است آن را بپوشاند.او مي گويد: «اين آيه عموميت دارد، هر نمازگزار و زكات دهنده اي را شامل مي شود.آري موقع نزول، مصادف با نماز علي و خاتم بخشي او بود، نه آن كه درباره او نازل شده باشد».[44]
عبد الله بن الزبير هم واره سوره دهر را كه بزرگ ترين فضيلت اهل بيت است مكي قلم داد مي كرد تا رابطه آن را با قصه اطعام قطع كند.
خلاصه، در قرآن آيات بسياري وجود دارد كه با تعمق نظر و دقت كامل روشن مي شود كه درباره فضايل اهل بيت رسالت است، ولي متاسفانه عصبيت چشم حق بين گروهي را فرو بسته و حقايق براي آنان آشكار نشده است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «اگر قرآن آن گونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانه هاي ارائه شده اش خواهيد يافت ».[45]
اين ها نمونه هايي بودند از روايات شيعه كه در كتب معتبر وارد شده و مورددست آويز قايلين قول به تحريف قرار گرفته است، در حالي كه روشن شد هيچ گونه ربطي به مساله تحريف ندارد.

گزارشي از كتاب «فصل الخطاب »
 

در پايان مناسب آمد تا گزارشي كوتاه از كتاب «فصل الخطاب »ارائه شود تاسستي كتاب و نادرستي دلايل مطرح شده در آن روشن شود.
اين كتاب جنجال آفرين)[46] كه در تاريخ 28/ج 2/1292 ه تاليف و در12/شوال/1298 ه به چاپ رسيده)داراي سه مقدمه و دوازده فصل و يك خاتمه است:
در مقدمه نخست روايات جمع و تاليف قرآن را كه از نظر متن مختلف وگوناگونند يادآور مي شود و متذكر مي شود كه جمع و تاليف قرآن هم گون با تاليف ديگر كتب نمي باشد و در نتيجه نمي توان نظم و ترتيبي كه در ديگر مؤلفات است درقرآن انتظار داشت.
در مقدمه دوم انواع تغيير و تحريف متصور در قرآن را بيان مي دارد كه برخي ممتنع و برخي ممكن و محتمل است.در مقدمه سوم گفتار بزرگان علماي شيعه رادر اين باره نقل و احيانا نقد مي كند.
فصول دوازده گانه در واقع دلايل اثباتي او را تشكيل مي دهد كه به شرح زير است:
در فصل اول مدعي آن است كه كتب گذشته تحريف گرديده و هر آن چه در امم سالفه رخ داده در اين امت نيز رخ خواهد داد.
در جواب اين شبهه توضيح داديم كه مقصود از تشابه امم، در اصل كلي رفتارهاي ناهنجار و مقاومت هاي نارواي آنان در مقابله با پيامبران است، نه درجزئيات و خصوصيات مربوط به شرايط ويژه هر زمان.علاوه تحريفي كه در كتب عهدين صورت گرفته، در رابطه با ترجمه ها و تفسيرهاي نابجا است و اساسا مفهوم تحريف-در لغت و در استعمال قرآني-انحراف در تفسير و كجي معنا است.هرگزتحريف در قرآن به معناي تحريف لفظي كه تغيير در نص عبارت اصل باشد، استعمال نشده است.
در فصل دوم گويد: «نحوه جمع و تاليف قرآن كه پس از پيامبر انجام گرفت، طبعامستلزم افتادگي برخي آيات و كلمات يا جا به جايي آن ها مي گردد».
در جاي خود روشن ساختيم كه تنظيم آيه ها در هر سوره و تكميل هر يك ازسوره ها در حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و با دستور و نظارت وي انجام گرفته است، لذانظم آيات هر سوره را توقيفي مي دانيم.آن چه پس از وفات پيامبر انجام گرفته، تنهاجمع سوره ها و ترتيب آن ها به صورت «مصحف »بوده است لا غير.از اين رو ترتيب سوره ها را توقيفي نمي شماريم.علاوه، صحابه بزرگ كه به جمع و تاليف قرآن دست زده اند از دقت و آگاهي كامل برخوردار بوده و احتياط لازم را رعايت كرده اند.
در فصل سوم توجيهات بزرگان اهل سنت را پيرامون روايات تحريف كه در كتب حديثي آنان آمده، ياد آور مي شود.در جاي خود گفتيم اين توجيهات غير وجيه است چه رسد به آن كه مورد استناد قرار گيرد.[47]
در فصل چهار و پنج و شش گويد كه هر يك از مولا امير مؤمنان عليه السلام وعبد الله بن مسعود و ابي بن كعب، براي خود مصحفي گرد آورده بودند كه طبعا بايك ديگر اختلاف داشته اند.در جاي خود گفتيم كه اختلاف در نظم سوره ها بوده نه چيز ديگر.[48]
در فصل هفتم گويد: «عثمان برخي آياتي را كه مصلحت نديده از قرآن حذف نموده است ».ولي خود حاجي نوري نتوانسته بر اين مدعا شاهدي بياورد، لذاگويد: «گر چه دليلي بر اين مدعا وجود ندارد، ولي احتمال آن مي رود!».[49]
در فصل هشتم روايات حشويه عامه را شاهد آورده كه شرح آن رفت.
در فصل نهم از كعب الاحبار يهودي روايتي نقل مي كند كه در حضور معاويه گفته: «مواليد پيامبر و عترت او را در 72 كتاب آسماني خوانده است ».نيز از وي روايت مي كند اسامي دوازده امام را در تورات خوانده، كه راوي خبر(هشام دستوائي) از يك يهودي به نام عثو بن اوسو كه در حيره(شهري نزديك كوفه درعراق)با او ملاقات كرده، در اين باره سؤال مي كند. او نيز تصديق كرده و نام دوازده امام را به لغت «عبري »براي او مي شمرد(كه به شوخي بيش تر مي ماند)[50] آن گاه حاجي نوري نتيجه مي گيرد: «چگونه مي شود كه نام دوازده امام در 72 كتاب آسماني از جمله تورات آمده باشد ولي در قرآن-كه ضرورت بيش تري اقتضامي كند-نيامده باشد!».
ولي از ساده انديشي و خوش باوري هاي حاجي نوري بيش از اين انتظارنمي رود!!ضمنا پوشيده نماند كه سند اين دو روايت كاملا از درجه اعتبار ساقط است و قابل استناد نيست.[51]
در فصل دهم اختلاف قرائات را شاهد آورده است.در جاي خود ياد آور شديم كه اختلاف قرائات صرفا از اجتهاد قراء نشات گرفته و فاقد حجيت اعتبار است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «القرآن واحد نزل من عند الواحد، و انما الاختلاف من قبل الرواة[52] قرآن يكي بيش نيست و اين اختلاف قرائت ها از جانب قاريان به وجودآمده است ».آن قرآن واحد همان قرائتي است كه عامه مسلمين بدان خو گرفته و دست به دست از دوران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام فرا گرفته اند كه درقرائت عاصم به روايت حفص اكنون شكل گرفته است و جز آن قرائت-از نظر ماجايز القرائت نيست.[53]
اين عقيده كه قرائت قراء حاكي از قرآن نيست، از دير زمان نزد دانش مندان علوم قرآني معروف بوده و قرائت قراء را از قرآن جدا دانسته اند.امام بدر الدين زركشي ونيز استاد بزرگ وار آيت الله خويي، تصريح دارند: «القرآن و القراءات حقيقتان متغائرتان».[54]
علاوه در هيچ دوره مساله اختلاف قرائات با عنوان تحريف قرآن مطرح نبوده وهرگاه قاريي بر خلاف قرائت معروف مي خوانده مورد نكوهش قرار مي گرفته، كه شرح آن را تفصيلا بيان داشته ايم.[55]
در فصل يازده رواياتي آورده كه به گمانش، به طور كلي بر تحريف قرآن دلالت دارند.
و در فصل دوازده رواياتي كه بر موارد تحريف بالخصوص اشارت دارند، كه روايات ياد شده از هر دو نوع را توضيح داديم كه اكثريت غالب آن فاقد سنداعتبارند و آن چه از منابع معتبر نقل كرده يا اصلا ربطي به مساله تحريف ندارد ياقابل تاويل مي باشد.كه اجمالا در اين جا و تفصيلا در«صيانة القرآن من التحريف »بيان گرديده است.
در خاتمه كتاب ادله منكرين تحريف را آورده و مناقشه نموده است كه مناقشات وي جز تكرار آن چه در فصول ياد شده آورده نمي باشد.

پی نوشتها:
 

[1]. تفسیر آلاالرحمان، ج 1، ص 25.
[2]. سلفیون به كسانی گفته می شود كه صرفا خود را پیرو سلف (گذشتگان) می دانند و هرچه از آن ها برسد، چه راست و چه دروغ، آن را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند و هرگز قدرت تشخیص صحیح از سقیم را ندارندو اجازه تشخیص را نیز به كسی نمی دهند اینان امروزه قسمتی از «وهابیون» را تشكیل می دهند.
[3]. زناكار اگر دست رسی به حلال داشته و راه حرام پیموده، سنگ سار می شود و گرنه تازیانه می خورد.
[4]. ر ك: صحیح بخاری، ج 8، ص 211 ـ 208 صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج 5، ص 116 مسند احمد، ج 1، ص 23 و ج 5، ص 132 و 183 ابوداود (حدود 23) ترمذی (حدود 7) ابن ماجه (حدود 9)دارمی (حدود 16)موطا (حدود 10) تمامی كتب صحاح اهل سنت حدیث آیه رجم را آورده اند.
[5]. صحیح بخاری، ج 8، ص 211 ـ 208 صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج5، ص 116.
[6]. الدر المنثور، ج 1، ص 106.
[7]. ر ك: الدر المنثور، ج 1، ص 106 فتح الباری، ج 12، ص 127 تفسیر ابن كثیر، ج 3، ص 261 البرهان، ج 2، ص 37 ـ 36.
[8]. الاتقان، ج 1، ص 198.
[9]. میزان الاعتدال، ج 3، ص 639.
[10]. الاتقان، ج 3، ص 72.
[11]. منتخب كنزالعمال، در حاشیه مسند احمد، ج 2، ص 50.
[12]. الاتقان، ج 3، ص 73.
[13]. صحیح مسلم، ج 4، ص 167 دارمی، ج 2، ص 157 ابوداود، ج 1، ص 224.
[14]. صحیح مسلم، ج 3، ص 120.
[15]. ر ك: مسند احمد، ج 5، ص 219.
[16]. مسند احمد، ج 5، ص 132 الاتقان، ج 2، ص 72 صیانه القرآن من التحریف، ص 171 ـ 170.
[17]. الاتقان، ج 1، ص 184 المستدرك، ج 2، ص 331 ـ 330 الدر المنثور، ج 3، ص 209.
[18]. به نقل از شیخ عبدالوهاب شعرانی در كتاب «الكبریت الاحمر» كه در بیان آرا و عقاید شیخ اكبر نوشته و درحاشیه كتاب «الیواقیت و الجواهر»، ج 1، ص 139، چاپ شده است (چاپ مصطفی البابی ـ مصر 1959 م).
[19]. شعرا 26: 167.
[20]. شعرا26: 116.
[21]. الفرقان، ص 52 ـ 50.
[22]. استفاضه در موردي گفته مي شود كه روايات فراوان وارد شده باشد ولي به سر حد تواتر قطعي نرسيده باشد. ولي تواتر در موردي است كه كثرت روايات به حدي است كه موجب قطع و يقين مي گردد ـ (ر. ك الانوار النعمانية، تاليف سيدجزايري، ج 2، ص 357).
[23]. نسا 4: 3.
[24]. رساله «منبع الحياة» سيد جزايري چاپ بغداد، ص 70 ـ 68 و چاپ بيروت، ص 69 ـ 66.
[25]. زيرا مجموع آيات قرآن اكنون 6236 آيه است.
[26]. ر ك: فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص 25.
[27]. رعد13: 43.
[28]. ر ك: صيانة القرآن ص 192 ـ 187.
[29]. رعد13: 4.
[30]. فصل الخطاب، ص 296، به نقل از روايت اربعين ابوسعيد نيشابوري، شماره 31.
[31]. همان، ص 349، به نقل از: تفسير برهان، ج 4، ص 521 و 523.
[32]. همان، ص 275.
[33]. بقره2: 205.
[34]. نسا4: 63.
[35]. فصل الخطاب، ص 24 ـ 23.
[36]. محسن فيض كاشاني، الوافي، چاپ سنگي، ج 2، (الجز الخامس) ص 274 و 232 (پاورقي) و چاپ مكتبة اميرالمؤمنين، ج 5، ص 1781.
[37]. ر ك: صيانة القرآن من التحريف، ص 267 ـ 263.
[38]. الارشاد، ص 365.
[39]. تفسير عياشي، ج 1، ص 13.
[40]. شوري 42: 23.
[41]. ر.ك: تفسير طبري، ج 25، ص 17-15.
[42]. الكشاف، ج 4، ص 220-219 و ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، ص 375-372.
[43]. مائده 5: 55.
[44]. تفسير ثعالبي، ج 1، ص 471.
[45]. تفسير عياشي، ج 1، ص 13.
[46]. از همان روز نخست كه حاجي نوري اين كتاب را نوشت و چاپ گرديد، در حوزه هاي علميه شيعه و سر تا سرجهان تشيع جنجالي بر پا شد و اين عمل نارواي حاجي مورد انتقاد و نكوهش سخت قرار گرفت، مرحوم سيدهبة الدين شهرستاني-از علماي بزرگ عراق-كه در آن روزگار در حوزه علميه سامراء از طلاب جوان و پر شوربه شمار مي رفت، مي گويد: «حوزه هم چون درياي خروشان، عليه حاجي نوري و كتاب او به تلاطم در آمد ومجلس و محفلي نبود كه عليه او نخروشد و با زبان هاي برنده و عباراتي تند او را مورد نكوهش و ملامت قرارندهند و طوفان سهمگيني عليه او سر تا سر حوزه را فرا گرفته بود».(رجوع شود به نامه وي در كتاب البرهان-بروجردي، ص 143).نيز از همان ابتدا كتاب ها و رساله هاي فراوان در رد آن نوشته شد كه اولين آن ها كتاب «كشف الارتياب »نوشته معاصر وي شيخ محمود معروف به معرب تهراني است.پس از آن پي در پي نوشته هاي زيادي در اين باره عرضه شده است.(صيانة القرآن، ص 115 به بعد).
[47]. ر.ك: صيانة القرآن، ص 33-22.
[48]. ر.ك: التمهيد، ج 1، ص 267-120.
[49]. ر.ك: تصريح وي در اين جهت در كتاب فصل الخطاب ص 153-152.(صيانة القرآن ص 213).
[50]. ر.ك: صيانة القرآن، ص 216.
[51]. همان، ص 219-217.
[52]. كافي شريف، ج 2، ص 631.
[53]. ر.ك: التمهيد، ج 2، ص 166-161 و ص 238-232.
[54]. زركشي، البرهان-ج 1، ص 318.آيت الله خويي، البيان، ص 173.التمهيد، ج 2، ص 77-76.
[55]. ر.ك صيانة القرآن، ص 252 و ج 2 التمهيد، ص 68-64.
 

منبع: اندیشه قم